شعرها و ترانه های پارسی

۱۰ مطلب با موضوع «ترانه ها» ثبت شده است

در خاله بازی خواستی تا شوهرت باشم
در عین کودک بودنم نان آورت باشم
هر جا که می خواهی بخوابی با عروسکهات
با آن تفنگ چوبی ام دور و برت باشم
وقتی که سیب از شاخه ی همسایه می چینی
یک رشته کوه مطمئن پشت سرت باشم
آنروزها می خواستم تا خواهرم باشی
یا من پسر باشم شما هم مادرم باشی
تا آخر بازی سرم بر دامنت باشد
چشمم به تصویر گل پیراهنت باشد

  • simorgh

این ترانه بسیار زیبا با موضوع دفاع مقدس سروده شده و در دوران خود با استقبال بسیاری از سوی مردم مواجه شد.

 

سنگر عشق

 

جماعت یه دنیا فرقه
بین دیدن و شنیدن
برید از اونا بپرسید
که شنیده‎ ها رو دیدن

راز سنگرای عشقُ
باید از ستاره پرسید
التهاب تشنه‎ها رو
کی میدونه غیر خورشید؟

  • simorgh




این برگ‌های زرد 
به خاطر پاییز نیست 
که از شاخه می‌افتند 
قرار است تو از این کوچه بگذری

  • simorgh

تهران ِ منهای تو یعنی رشت ِبی باران

یعنی بگیری از شمالی بوی شالی را

حتی تصور کردنش هم مرد می خواهد

دنیای منهای تو این دنیای خالی را

  • simorgh

من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی
که منو تو رو بشونن واسه گفتن خوبی
من از این دنیا چی میخوام یه وجب زمین خالی
همونقدر که یک اطاقک بشه خونه خیالی
من از این دنیا چی میخوام یه جعبه مداد رنگی
بکشم رو تنه دنیا رنگه خوبیو قشنگی
آدمهای دستو دلباز از توی قلک طاقچه
بردارن بذر محبت واسه بارداری باغچه
من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی
که منو تو رو بشونن واسه گفتن خوبی
من از این دنیا چی میخوام دو تا بال برای پرواز
برم تا روز تولد برسم به فصله آغاز
برم پیشه بچه هایی که یه لقمه نون ندارن
که یک شب با یک دل سیر چشاشونو هم بذارن
بگم غصه ها سر اومد گریه بس که بهتر اومد
من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی
که منو تو رو بشونن واسه گفتن خوبی

  • simorgh
پی حس همون روزام
پی احساس آرامش
همون حسی که این روزا
به حد مرگ میخوامش
دلم میخوادعاشق شم
آخه فکرت شده دنیام
اگه عاشق شدن درده
من این دردو ازت میخوام
اگه این زندگی باشه
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
شاید مردم حواسم نیست
اگه این زندگی باشه
اگه این سهمم از دنیاس
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
که گاهی باخودم میگم
شاید مردم حواسم نیست
بعد تو من از همه دنیا بریدم
باورم کن من به بد جایی رسیدم
لحظه لحظه زندگیمون با عذابه
باورم کن حال من خیلی خرابه
اگه این زندگی باشه
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
شاید مردم حواسم نیست
اگه این زندگی باشه
اگه این سهمم از دنیاس
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
که گاهی باخودم میگم
شاید مردم حواسم نیست
  • simorgh

من و تو دو تا پرنده .. تو قفس زندونی بودیم 
جای پر زدن نداشتیم .. ولی آسمونی بودیم 

ابر و بارون‌و می‌دیدیم .. اما دنیامون قفس بود 
چشم به دوردستا نداشتیم .. همینم واسه ما بس بود 

  • simorgh


با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام 
باز به دنبال پریشانی‌ام 

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست 
در پی ویران شدنی آنی‌ام 

  • simorgh

خسته‌تر از صدای من، گریه‌ی بی‌صدای تو
حیف که مانده پیش من، خاطره‌ات به جای تو

رفتی و آشنای تو، بی‌تو غریب ماند و بس
قلب شکسته‌اش ولی پاک و نجیب ماند و بس

.

.

.

  • simorgh

این ترانه‌ را همایون شجریان در سال ۱۳۸۱ بازخوانی کرد.

آتشی در سینه دارم جاودانی عمر من مرگیست نامش زندگانی

رحمتی کن کز غمـت جان مـی‌سپارم بیش از این من طاقت هجران ندارم

کی نهـی بـر سـرم پـای ای پــری از وفــاداری شد تمام اشک من بس در غمت کرده‌ام زاری

نوگلی زیبا بود حـسن و جوانی عطر آن گل رحمت است و مهربانی

ناپسـندیده بـود دل شکستن رشته‌ی الفت و یاری گسستن

کی کنی ای پری ترک ستمگری؟ می‌فکنی نظـری آخر به چشم ژاله بارم

گر چه ناز دلبران دل تازه دارد ناز هم بر دل من اندازه دارد

حیف گر ترحمی نمی‌کنی بر حال زارم جز دمی که بگذرد که بگذرد از چاره کارم

دانمت که بر سرم گذر کنی به‌رحمت اما آن زمان که بر کشد گیاه غـم سر از مزارم

از نظرهای تو بی‌مهری عیان است جان‌گداز است آن نظر کارام جان است

سیل اشکم با زبان بی‌زبانی با تو گوید راز عشقم گر چه دانی


  • simorgh