شعرها و ترانه های پارسی

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

در خاله بازی خواستی تا شوهرت باشم
در عین کودک بودنم نان آورت باشم
هر جا که می خواهی بخوابی با عروسکهات
با آن تفنگ چوبی ام دور و برت باشم
وقتی که سیب از شاخه ی همسایه می چینی
یک رشته کوه مطمئن پشت سرت باشم
آنروزها می خواستم تا خواهرم باشی
یا من پسر باشم شما هم مادرم باشی
تا آخر بازی سرم بر دامنت باشد
چشمم به تصویر گل پیراهنت باشد

  • simorgh

در سرزمین‌ِ من‌،

روزنامه‌ لال‌ به‌ دنیا می‌آید،

رادیو کر

و تلویزیون‌ کور...

و کسانی‌ که‌ طالب‌ِ سالم‌ زاده‌ شدن‌ِ این‌ همه‌ باشند را

لال‌ می‌کنند و می‌کشند،

کر می‌کنند و می‌کشند،

کور می‌کنند و می‌کشند...

در سرزمین‌ِ من.

آه‌ ! سرزمین‌ِ من‌ !

 

از شیرکو بی‌کس

  • simorgh

 سپیده‌دم بود

       تنها خروسی دید

       دختر عاشق روستا را

       در کنج کاهدانی

       چگونه سر بریدند !

 

       این بود که او

       به لانه‌اش برگشت

       سکوت کرد و پیمان بست

       که دیگر سپیده‌دمان نخواند.

 

شیرکو بی کس

  • simorgh